خلاصه داستان: « پایانی که از آن شروع می کنیم » در حالی که لندن زیر آب سیل فرو رفته است، زنی اولین فرزند خود را به دنیا می آورد. چند روز بعد، او و نوزادش مجبور می شوند خانه خود را به دنبال امنیت ترک کنند. آنها از طریق یک کشور جدید خطرناک به سمت شمال می روند و از جایی به نقطه دیگر پناه می برند.
خلاصه داستان: « آی اس اس » هنگامی که یک رویداد جنگ جهانی در زمین، آمریکا و روسیه رخ می دهد، هر دو کشور مخفیانه با فضانوردان خود در I.S.S تماس می گیرند. و به آنها دستور می دهد تا به هر وسیله ای که لازم است کنترل ایستگاه را در دست بگیرند.
خلاصه داستان: « صندوق عقب: قفل شده » مالینا در صندوق عقب ماشینی با سرعت بیدار می شود و با وحشت متوجه می شود که بیش از حافظه اش گم شده است. او با تلفن همراهش به عنوان تنها راه ارتباطی با دنیای بیرون، نبردی ناامیدکننده برای بقا به راه می اندازد.
خلاصه داستان: « نقاش » یک مامور سابق سیا زمانی که زنی مرموز از گذشته خود دوباره ظاهر می شود به دنیای خطرناکی بازگردانده می شود. اکنون که توسط یک قاتل بی امان و یک برنامه عملیات سیاه سرکش قرار گرفته و هدف قرار گرفته است، باید به مهارت هایی که فکر می کرد در یک بازی بقای پرمخاطره پشت سر گذاشته است تکیه کند.
خلاصه داستان: « روز شکرگزاری » پس از اینکه یک فاجعه در روز جمعه سیاه رخ می دهد، یک قاتل مرموز و خطرناک در روز شکرگزاری به شهر پلیموث می آید و اهالی آنجا را به وحشت می اندازد و...
خلاصه داستان: « هری پاتر و زندانی آزکابان 3 » بعد از اینکه عمه مارج وارد خانهٔ خالهٔ هری پاتر میشود با هری درگیری پیدا میکند و هری ناخواسته باعث اتفاق ناخوشآیندی میشود: عمه مارج باد شده و مانند بادکنکی به هوا میرود. هری از خانه فرار میکند و منتظر اظهارنامه وزارت جادو میشود زیرا انجام جادو برای افراد زیر هفده سال ممنوع است و هری فقط ۱۳ سال سن دارد. اما او میفهمد که سیریوس بلک کسی بوده که پدر و مادرش به ولدمورت فروخته و اکنون از زندان آزکابان فرار کرده و اکنون به دنبال اوست. به همین دلیل هاگوارتز برای او حکم اخراج نمیفرسد تا هری در هاگوارتز در امان باشد. هری در سالی سخت قرار گرفته و باید مواظب باشد که مورد حمله سیریوس بلک قرار نگیرد. اما سیریوس با نقشهای هری را به طرف او میکشاند و به او میگوید که بیگناه است و کسی که پدر و مادرش را به ولدمورت فروخته پیتر پتیگروست که انگشتش را برید (تا همه فکر کنند او مرده) بعد تبدیل شد به یک موش که از قضا موش خانگی رون است...
خلاصه داستان: « کلبه استخوانی کوچک » یک طوفان وحشتناک به وقوع میپیوندد که به موجب آن دو برادر خلافکار در یک کلبه در مزرعه ای پناه میگیرند. خانواده ای در آن کلبه زندگی میکنند که دوبرادر آنها را به اسارت میگیرند. پس از این عمل متوجه اسراری تاریک در آنجا خواهند شد…
خلاصه داستان: « مامور خودخوانده » هنگامی که یک نیروی دریایی پس از انجام ماموریت خود به خانه بازمی گردد، متوجه می شود که گروهی از قاچاقچیان انسان خواهر سیزده ساله او را ربوده اند، بنابراین برای نجات خواهرش دست به کار می شود و...