خلاصه داستان: « کریسمس مبارک » یک رویارویی شب کریسمس بین دو غریبه مرموز باعث ایجاد یک رابطه تلخ می شود - اما یک چرخش تاریک از رویدادها تهدید می کند که گذشته تیره و تار آنها را افشا کند.
خلاصه داستان: « ابیگیل » پس از اینکه گروهی از مجرمان بالقوه دختر بالرین 12 ساله یک شخصیت قدرتمند دنیای اموات را ربودند، تنها کاری که باید انجام دهند تا 50 میلیون دلار باج بگیرند این است که یک شبه دختر را تماشا کنند. در یک عمارت منزوی، اسیرکنندگان یک به یک شروع به کم شدن میکنند و با وحشت فزایندهای متوجه میشوند که بدون هیچ دختر بچه معمولی در داخل قفل شدهاند.
خلاصه داستان: « محله کارناوال » همچنانکه یک قاتل سریالی در شهری تاریک و مرموز دست به شکار موجودات اسرار آمیز می زند، کارآگاهی که بر روی این پرونده کار می کند به عنوان قاتل و اولین مظنون پرونده شناخته می شود..
خلاصه داستان: « ماده 370 » پیش از تصمیم اساسی قانون اساسی که ماده 370 ایالت هند را بیاثر میکند، مامور ویژه زونی هاکسار مأموریت مییابد تا یک ماموریت مخفی برای فرونشاندن خشونت در منطقهای پر از درگیری انجام دهد.
خلاصه داستان: « باشگاه مبارزه » سلوا پسر جوانی که در حال تعقیب رویاهای ورزشی فوتبال خود است، دچار یک شکست بزرگ می شود، به مرد جوانی عصبانی تبدیل می شود که توسط نیروهای شیطانی که او و خانواده اش را درگیر می کنند، درگیر درگیری هایی می شود، که باید آن را اصلاح کند و اصلاح کند.
خلاصه داستان: « لاک پشت ها تمام راه پایین » آزا با پتانسیل خود برای عشق، خوشبختی، دوستی و امید روبرو می شود و در حالی که در رگبار بی پایانی از افکار تهاجمی و وسواسی می گذرد.
خلاصه داستان: « انتروپوید » در دسامبر سال ۱۹۴۱ دو سرباز جمهوری چک به وطن اشغال شدهی خود میآیند تا افسر آلمانها «راینهارد هایدریش» را از بین ببرند. اما…
خلاصه داستان: « آرکادی » در آینده ای نزدیک، زندگی عادی روی زمین از بین رفته است. پل و دو پسرش، توماس و جوزف، نیمه عمری را به سر میبرند - آرامش در روز و عذاب در شب. هر شب، پس از غروب خورشید، آنها با حملات بی امان یک شیطان مرموز و خشن روبرو می شوند. یک روز، زمانی که توماس قبل از غروب آفتاب به خانه باز نمیگردد، پل باید امن مزرعه مستحکم آنها را ترک کند تا او را پیدا کند. نبردی کابوسآمیز رخ میدهد که خانواده را مجبور میکند تا یک نقشه ناامیدکننده برای زنده ماندن اجرا کنند.
خلاصه داستان: « کابرینی » فرانچسکا کابرینی، مهاجر ایتالیایی، در سال 1889 به شهر نیویورک می رسد و با بیماری، جنایت و کودکان فقیر مواجه می شود. کابرینی ماموریتی جسورانه را آغاز می کند تا شهردار متخاصم را متقاعد کند که مسکن و مراقبت های بهداشتی را برای آسیب پذیرترین قشر جامعه تامین کند. با زبان انگلیسی شکسته و سلامت ضعیف، کابرینی از ذهن کارآفرینی خود برای ساختن امپراتوری امید استفاده می کند، برخلاف آنچه که جهان تا به حال دیده است.